۱۳۸۶ بهمن ۱۸, پنجشنبه

به سلامتی آزادی

کیوان آزاد شد. سه‌شنبه‌ی هفته‌ی پیش.

به سلامتی آزادی

۱۳۸۶ بهمن ۱۶, سه‌شنبه

شب سه‌شنبه 16 بهمن 1386

داشتم از سر کار بر می‌گشتم. یه دفعه به خودم گفتم "پسر، از امروز تا سه سال دیگه دوباره باید درس بخونی!". فردا – که الان دیگه بهتره بگم امروز – اولین جلسه‌ی فوق لیسانسم شروع می‌شه. احساس می‌کنم با اینکه خیلی بهش فکر کردم آمادگی‌اش رو ندارم. دلیلش هم معلومه: داستانی که فردا قراره شروع بشه نتیجه‌ی برنامه‌ریزیِ حدوداً سه سال پیشه. گرچه اون چیزی که می‌خواستم نشد ولی شبیه اون چیزی شد که می‌خواستم. آدم پیش خودش می‌گه همه‌ی کم کاری‌ها و بی‌ثباتی که توی دوره‌ی لیسانس داشتم اینجا جبران می‌کنم. از این حرفا دیگه! به خاطر همین هم مسئولیت آدم سنگین می‌شه. به خاطر همین می‌گم آمادگی‌اش رو ندارم.

خوشحالم، به خاطر این که تلاشم بی‌نتیجه نموند. اما

ناراحتم، فکر کنم یه کمی تن‌پرور شدم. این مدت که هیچ کاری نمی‌کردم احساس می‌کردم سرعت پیر شدنم کم شده. و

نگرانم، به خاطر این که هر چی بزرگتر می‌شی مسئولیتت بیشتر می‌شه. بعضی وقتا به خودم می‌گم 24 سال از عمرت گذشته هنوز نه می‌دونی کجای این دنیایی، نه می‌دونی کجا می‌خوای بری. بی‌ثباتی همیشه، پوچی و ناامیدی بعضی وقتا، آدمو داغون می‌کنه. جلوی تصمیم‌گیری رو می‌گیره. بی‌اعتمادی آدم رو تنها می‌کنه.

بالاخره این دنیا یه روزی برای ما هم تموم می‌شه و باید از خودت بپرسی چه کار کردی. برای خودت چه کار کردی؟ برای خانواده‌ات چه کار کردی؟ برای شَهرت چه کار کردی؟ برای مملکتت چه کار کردی؟ برای بشر چه کار کردی؟ برای خدا چه کار کردی؟ از خودت می‌پرسی کدوم یکی از کارهایی که کردی در راستای به جواب رسیدن به یکی از این سؤالا بوده؟ با آدم‌های دیگه چه کار کردی؟ با خودت چه کار کردی؟ دوستم – صالح – جمع‌بندی خوبی کرد: شادی، امید، آرامش. ولی نه فقط خودت یا همشهری‌هات یا هم میهن‌هات یا هم دوره‌ای‌هات؛ شادی، امید، آرامش برای همه‌ی بشر برای همه‌ی زمان‌ها...

دلم می‌خواد آدم‌های اطرافم رو شاد و امیدوار و آروم ببینم.

خدایا برای مردم ایران یه چیز رو ازت طلب می‌کنم: دانش (خرد (شعور)).

خدایا ایرانی‌ها همیشه در کشمکش تعریف درست واژه‌ی آزادی برای خودشون بودن. دونستن این که اسیری کافی نیست، باید بدونی آزادی یعنی چی. کمکمون کن آزادی رو بفهمیم.

...آمین

۱۳۸۶ بهمن ۵, جمعه

چرخش مفاهیم

مطمئنم وقتی یه سر به وبلاگ من می‌زنی و با یه پست طولانی مواجه می‌شی اولین تصمیمی که می‌گیری اینه که بعداً بخونیش ولی خودت هم می‌دونی هیچ وقت فرصت نمی‌کنی!

این پستی که امروز گذاشتم رو خیلی دوست دارم. البته ممکنه اون چیزی که نقل می‌کنم دیده باشی ولی وقتی خودم برای بار دوم بعد از مدت‌ها خوندمش بدون وقفه تا آخرش رو خوندم. فقط تا جایی که چند تا علامت # گذاشتم همین الان بخون! بقیش رو نمیخواد بخونی!

محمود و ماهاتیر، مقایسه‌ی دو دیدگاه

نویسنده: ناصر معتمد

چندی پیش آقای محمود احمدی نژاد, شبکه دو سیما را به انجام مصاحبه ای در نهاد ریاست جمهوری دعوت کرد .چند ماه قبل از آن هم شبکه دو سیما آقای ماهاتیر محمد نخست وزیر اسبق مالزی را جهت انجام مصاحبه ای مشابه به استودیوی گفتگوی ویژه خبری شبکه دو فرا خواند.

اگرچه تکرار تجربیات کشورها عینا ممکن نیست و الگوهای توسعه هر کشور با مقتضیات همان کشور قابل تدوین است , با اینحال شما را به مرور بخشهای مشابه دو مصاحبه (وبصورت تکمیل یافته با گزیده‌هایی از سایر اظهارات بیان شده) دعوت میکنیم:

***

محمود احمدی نژاد: دسترسی ما به انرژی هسته ای معادلات دنیا را به سرعت تغییر خواهد داد. نه آمریکا و نه هیچ کشور دیگری توان حمله و آسیب رسانی به جمهوری اسلامی ایران را ندارند، زیرا کارشناسان ما بطور دقیق تمامی حرکات آنان را مورد تحلیل قرار می دهند.

ماهاتیر محمد: اگر قدرت اقتصادی داشته باشید، دولت شما قدرت دارد از کشور دفاع کند. چرا که ازتجارت و کارآفرینی قدرت حاصل میشود ومیتواند جهت دفاع هم بکار گرفته شود. ما نتوانستیم کشور صنعتی شویم چون مستعمره بودیم . بعدها "در کنار هم" در رقابت شرکت کردیم.ما کشوری فقیر با درآمد سرانه 300 دلار بودیم که با حفظ" ثبات سیاسی" , تولید ناخالص خود را از 12 میلیارد دلار به 230 میلیارد دلار رساندیم.

####################################

***

محمود احمدی نژاد: ما دنبال مردمی سازی هستیم نه خصوصی سازی. مشارکت مردم را بصورت مستقیم به شکل سهام عدالت و بصورت غیر مستقیم به شکل واگذاری در بورس انجام میدهیم. ما مخالف سرمایه گذاری نیستیم، بلکه مخالف تبعیض و تصرف منابع مالی توسط عده قلیلی هستیم.

ماهاتیر محمد: مادر کنار حقوق اکثریت به حقوق گروه‌های کوچک هم توجه کردیم به طوریکه مخل حقوق گروه اکثریت نشود. نتیجه آنکه سطح فقر از 32 به 4 درصد رسید. نه اینکه به هر قیمتی باید به توسعه رسید اما به هر حال باید قیمت آنرا بپردازید. همانقدر که به فقرا رسیدگی می‌شود به ثروتمندان هم باید رسیدگی شود. ما معتقديم سود بخش خصوصي از طريق ماليات به دولت نيز مي‌رسد. دولت 28% از سود بخش خصوصي را به عنوان ماليات دريافت مي‌كند در عوض دولت هيچ سرمايه‌گذاري در زمينه‌اي كه بخش خصوصي فعال است نمي‌كند.

***

محمود احمدی نژاد: در "9 ماهه گذشته" صادرات غیر نفتی 41 درصد افزایش یافته است. "در همین یکسال اخیر" مبادلات ما با کشورهای دیگر سرعت چشمگیری داشته است ..."امسال" 6000 میلیارد تومان پروژه‌های زود بازده را فعال کردیم....تقاضای سرمایه‌گذاری "در 9 ماهه اول امسال" 91 درصد رشد داشته است.

ماهاتیر محمد: يك دولت نمي‌تواند در كوتاه مدت كاري انجام دهد. من معتقدم بايد يك دوره ده ساله باشد. زيرا طرح‌هاي توسعه نيازمند اين دوره است. گاهی برای اینکه سیاست‌های خود را عملی کنید مدت زمان زیادی احتیاج دارید. وقتی رهبران سریع عوض می‌شوند ایده‌ها به همراه آنها فراموش می‌شود.

***

محمود احمدی نژاد: اگرکشوری رقیب ماست، باید نقطه ضعف او را بشناسیم. سیاست فعال یعنی همین، چرا غربیها در کار ما دخالت میکنند؟ چرا ما دخالت نکنیم؟ دیدیم نقطه آسیب غرب همین جاست. ما دیدگاه‌های ملت ایران را برای " دنیا" تشریح کرده‌ایم. پیشرفت ملت ایران در مسائل علمی و سیاسی امروزه به الگویی برای "تمامی جهان" تبدیل شده است.

ماهاتیر محمد: ما مي‌توانيم در مالزي فقط به فكر شكست همسايه ابرقدرتـــــي مثل چين باشيم و همواره درحال جنگ باشيم، اما ما به خود مي‌گوييم: بهتر است از يك كيك كه درحال ترقي و رشد است، لقمه‌اي اندازه خود برداريم نه كل كيك را كه در آن بمانيم. ما دو گزینه داشتیم: خارجی‌ها با تکنولوژی خود کشور ما را صنعتی کنند یا خودمان توسعه پیدا کنیم. از آنجا که 30 -40 سال طول می‌کشد تا یکی از این تکنولوژی‌ها را بیاموزیم پس گزینه اول را انتخاب کردیم. قرار نیست تکنولوژی در سیاست وارد شود.

***

محمود احمدی نژاد: دشمنان هروقت امکان ضربه به ما داشتند کوتاهی نکردند. ما اعلام کردیم اگر شما ادعا دارید ما هم ادعا داریم. نپذیرفتند مناظره کنیم. هر کشوری که هسته‌ای شد تحت فشار آمریکا قرار گرفت. برای هسته‌ای شدن تقریباً هیچ هزینه‌ای نداده‌ایم.

ماهاتیر محمد: ایران روش رویارویی با غرب را در پیش‌رو گرفته است. ما در مالزی اراده کردیم هرچه که خوب بود از شرق و غرب بگبریم. اين سياست در زماني اتخاذ شد كه كشورهاي تازه استقلال يافته مي‌خواستند از شر خارجيان راحت شوند و شركت‌ها را ملي نمايند، اما مالزي برعكس عمل كرد. اين اصلي است غيرقابل گريز كه ما بايد با كشورهاي ديگر و حتي با قدرتهاي بزرگ در تعامل و ارتباط باشيم.

***

محمود احمدی نژاد: ما اگر ده سال بقيه کارها را تعطيل کنيم و به صورت متمرکز بر روی انرژی هسته‌ای کار کنيم می‌توانيم 50 سال جلو برويم و اين کار می‌ارزد.

ماهاتیر محمد: اگر به فن آوری اطلاعات توجه نکنیم یکبار دیگر از غرب عقب خواهیم افتاد. تحقیقات در اکثر دنیا انگلیسی است باید به این دانش دستیابی بکنیم و علوم را به انگلیسی آموزش دهیم. مديران و نخبگان موفق خارجي را مي‌آوريم تا روش‌هاي نوين را به اندوخته‌هاي ما اضافه كنند.

***

محمود احمدی نژاد: اشتغال آفرینی همان آوردن پول نفت است.

ماهاتیر محمد: ما اجازه داديم كه شركت‌هاي خارجي بيايند وتکنولوژی بیاورند و كارهايي را انجام دهند كه ما توان انجام آن را نداشتيم. شهروندان مالزي توسط خارجي‌ها استخدام شدند و علم و دانش كسب كردند. ما نه تنها ايجاد شغل كرديم بلكه تخصص نيز بدست‌ آورديم.خارجی‌ها سرمایه‌های زیادی آوردند و اشتغال ایجاد کردند و ما امروز توانسته‌ایم نیاز سایر کشورها را برطرف کنیم.

***

محمود احمدی نژاد: بخشی از وظیفه دولت مبارزه با فساد و مبارزه با مافیایی است که از گذشته داخل حکومت راه پیدا کرده است و ارتباطات و مقررات را می‌شناسد. ما در مبارزه با رشوه‌خواری و رانت‌خواری مصمم هستیم.

ماهاتیر محمد: برای مبارزه با فساد اطمینان حاصل کنید که روند ساده و کوتاه است . مردم رشوه میدهند تا فرآیند پیچیده را ساده کنند.

***

محمود احمدی نژاد: با اجرای عدالت است که کشور ساخته می‌شود. همه باید در جهت اجرای عدالت گام بردارند. توزیع سهام عدالت همان توزیع پول نفت بر سر سفره‌های مردم است.

ماهاتیر محمد: بیش از صد آیه در قرآن درباره عدالت است اما به شیوه‌های آن اشاره نکرده است. ما این شیوه را برای اجرای عدالت انتخاب کردیم. اگر عدالت نباشد مهم این نیست که در چه راهی هستید. اگر عدالت هست مهم این نیست که از چه شیوه‌ای استفاده کرده‌اید.


 

وقتی این مقاله رو می‌خونم تازه می‌فهمم که اختلاف مدیریت در خارج از ایران و آنچه که مدیریت نامیده می‌شده توی ایران چیه! وقتی اساس فکری آدما با هم فرق داشته باشه مطمئناً رفتارهاشون هم با هم فرق داره. حالا هر چقدر هم که تئوری‌های مدیریت بخونیم و مدیریت استراتژیک بلد باشیم و... .

فکر می‌کنم کم کم باید بفهمیم که خیلی از واژه‌ها و اصطلاح‌ها با گذشت زمان تغییر معنی می‌دهند.

آنچه که دشمنی خوانده می‌شد امروز رقابت خوانده می‌شه. مدیرا و سیاست‌مدارای ایران فکر می‌کنند دیگران دشمنشون هستند ولی مدیرا و سیاست‌مدارای خارجی فکر می‌کنند که چطوری می‌شه از دیگران استفاده کرد تا به اهداف مورد نظرشون برسن. حالا ممکنه به این دلیل با یکی دشمن بشن، با یکی دوست بشن یا حتی از یکی سوءاستفاده کنن. ولی اساس فکری توی همه‌ی موارد یه چیزه: رسیدن به هدف نشانه گیری شده. سیاست‌مدارای ایران هنوز نفهمیدن چرا امریکا قوی‌ترین ارتش دنیا رو داره: به دلیل این که قوی‌ترین دانشگاه‌ها رو داره، به دلیل این که قوی‌ترین مدیرا رو داره. از تجارت و کارآفرینی قدرت حاصل می‌شه ولی هواپیما و تانکی که از این و اون می‌خری نه می‌تونه از مملکت دفاع کنه و نه رونق اقتصادی برای مردم میاره.

نمی‌دونم چرا همه تو ایران فکر می‌کنن کسی که پول‌دار شده یا دزدی کرده یا آدم کشته یا کلاه‌برداری کرده یا به هر حال حق یه نفر رو ضایع کرده. ما در ایران به جای این که فقیرا رو در کنار ثروتمندا قرار بدیم همیشه اونا رو در مقابل هم قرار می‌دیم.

من از واژه‌ی "خودکفایی" خیلی بدم میاد! توی کلاس‌های مهندسی همه می‌گن چرخ رو نباید دوبار اختراع کرد. یعنی چی خودکفایی وقتی که به کالایی احتیاج داریم که نمی‌تونیم بسازیمش ولی می‌خوایم صبر کنیم تا به اصطلاح دانشمندان ایرانی خودشون اونو از اول بسازن. اصلاً این یه خیال باطله چون اولاً تا بخوایم تو ایران اونو بسازیم خارجی‌ها یه دونه بهترشو می‌سازن، این خوش‌خیالیه که فکر کنیم از خارجی‌ها باهوش‌تریم. دوماً اگر قرار باشه همه چیز رو توی ایران بسازیم، باید همه‌ی مردم ایران توی کارخونه‌ها و مراکز مطالعاتی کار کنن تا بشه این چیزها رو تولید کرد. این کلمه‌ی خودکفایی یه فریب کمونیستیه.

چرا با اینکه توی ادارات هزینه‌های هنگفتی برای استقرار IT می‌شه، فرآیندها از قبل هم طولانی‌تر شدن. اصلاً من از مدیرا می‌پرسم واقعاً می‌دونن برای چی برای سیستم‌های IT هزینه می‌کنن؟ این که ما از IT استفاده می‌کنیم یه ضرورت یا یه اصل نیست، بلکه یه احتمالاً یه نیازه؛ که اگه نیازی نداشته باشیم دلیلی نداره خرجی بکنیم. منظورم اینه که افراد تو سازمان به این نتیجه برسن که فلان فرآیند باید یه بخش‌هاییش اتوماتیک بشه ... . وقتی کارمندهای یه سازمان مفهوم نوین ارتباطات رو نمی‌فهمن یا نمی‌دونن Search در IT یعنی چی، چظور می‌تونن از سیتم‌های IT استفاده کنن. حرفام زیاد شد، اینو می‌خواستم بگم که اگه نگاه درستی به فرایندها توی یه سازمان دشته باشیم می‌فهمیم که علت اصلی رشوه گرفتن، شلوغی‌ها توی ادارات، هزینه‌های اضافی و حیف و میل شدن منابع ارباب رجوع‌ها یا کارمندان یا مردم نیستند، بلکه ساختار نامناسب فرآیندها است. گرچه این موضوع نه فقط توی ادارات و سازمان‌ها قابل درکه، بلکه توی اجتماع هم دیده می‌شه و خیلی رفتارهای مردم رو هم می‌تونین با این نگاه درک کنین. مثل هل دادن همدیگه توی ایستگاه مترو، عادت مسافرکشی غیرتاکسی‌ها، عادت نکردن مردم ایران به ایستادن توی صف‌ها و هزار تا چیز دیگه که هر روز می‌بینیم.

سعی می‌کنم این جمله رو هیچ‌وقت فراموش نکنم: مردم رشوه می‌دهند تا فرآیند پیچیده را ساده کنند.

۱۳۸۶ دی ۲۸, جمعه

دم درِ غار

می‌ایستم، باید بروم

می‌روم، باید بمانم

سکوت می‌کنم، باید فریاد بزنم

سکوت را می‌شکنم، یک مشت پرت و پلا بودند آنها که گفتم

زمستان گرما می‌خواهم، تابستان سرما

بین تنهایی و ناتنهایی مانده‌ام

بین آرامش و تکاپو

دست و پایم به یک طرف، قلبم به یک طرف، سرم به یک طرف

احساس می‌کنم دارم شقه می‌شم

به هر چی زیر پایم بود شک کردم

بی‌وزنی چه احساس بدیه!

به عمق رفتم خفه شدم، به سطح آمدم

دیدم بهتره خفه شم

می‌خوام بدونم انسان به چی می‌گن، انسان باید به کجا بره

می‌خوام بدونم چقدر مریضم

بهتره خدایی وجود نداشته باشه تا اینکه آفرینش ما حاصل یه هوس باشه

از بس خودمو به در و دیوار این چهاردیواری کروی کوبیدم دیگه رمقی برام نمونده، دراز کشیدم رو زمین. چشمم به یکی از اون 6 تا دیوار خورد. بچه‌تر که بودم می‌تونستم یه جاهایی بایستم که دیوارها حداکثر فاصله رو از هم داشته باشن، که من چشمم بهشون نخوره.

این آقاهه چرا اینجوریه؟

کی از دست بیماری هلندی خلاص می‌شیم؟

چشم من با چشم مگس چه فرقی داره؟

چطور می‌شه بدون اینکه به یه اداره مراجعه کرد کارهای اداری رو انجام داد؟

آرامش چطوری بدست می‌آد؟

عرض خیابون‌ها رو چطوری می‌شه تغییر داد که کسی تصادف نکنه؟

کدومتون راست می‌گین؟

دلم برات تنگ شده. پس کی میای؟

چرا Integrate نمی‌شن؟

واقعاً قراره بیای؟

احمدی‌نژاد، آخه چرا انقدر این اقتصاد بیچاره رو دستمالی می‌کنی؟ دست نزن دیگه!

فرق اومانیسم و اگزیستانسیالیسم چیه؟

دکتر، میشه یه بار دیگه با هم برنامه‌نویسی کنیم؟ یعنی میشه؟

واقعاً تاریخ حقیقت داره؟

شبا کجا بخوابم؟

100 نسل بعد از ما چطوری فکر می‌کنن؟

اگه عشق یه هورمون باشه چی؟

گرمایش زمینو چه کارش کنیم؟

برم یا بمونم؟

مجرد بهتره یا متأهل؟

چطوری می‌شه دانش رو تو سازمان نگه داشت؟

زندگی بشر در طول تاریخ پیشرفت کرده یا پسرفت؟

بسه یا بازم بریزم؟

واقعاً دروغ گفتن کار خیلی بدیه؟

کدوم ...

چرا ...

کی ...


 


 

بفرمایید

یاالله!

۱۳۸۶ دی ۲۴, دوشنبه

شلینگ، استیگلیتز، احمدی‌نژاد، مردم

توماس شلینگ

حدود یه هفته‌ی پیش دانشگاه شریف از توماس شلینگ برنده‌ی جایزه‌ی نوبل اقتصاد سال 2005 دعوت کرده بود. مجله‌ی شهروند امروز با آقای شلینک مصاحبه‌ی کوتاهی در مورد شرایط اقتصادی ایران داشت. اگر علاقمند بودید می‌توانید این مصاحبه را در شماره‌ی 9 دی 1386، صفحه‌ی 67 ببینید.

"...در مورد کشور من، این نکته اهمیت دارد که ما با درآمدهای کلان نفتی مواجه هستیم و مردم توقع دارند بازتاب درآمدهای نفتی را در زندگی خود ببینند. گاهی رشد قیمت منابع طبیعی در کشورهای غنی از این منابع سبب می‌شود آن کشور با درآمدهای کلانی مواجه شود. در این شرایط بهترین راه برای سرمایه‌گذاری چیست؟ می‌خواهم نظر شما را در مورد رشد درآمدهای نفتی ایران و بهترین راهی که می‌شود از این منابع استفاده کرد، بدانم.

در مورد ایران اطلاعات زیادی ندارم. اما خوانده‌ام و شنیده‌ام که ایرانی‌ها هیچ‌گاه به درستی از منابع خود استفاده نکرده‌اند. فراموش نکنیم که مهم‌ترین هدف سرمایه‌گذاری در بخش‌های مختلف اقتصادی، تأمین رفاه اجتماعی و ایجاد رشد اقتصادی است. از جمله این بخش‌ها می‌توان به سرمایه‌گذاری در بخش‌های راه‌سازی، جاده‌سازی، زیرساخت‌های صنعتی و آموزشی، دانشگاه و سیستم‌های ارتباطی و مخابراتی اشاره کرد. برای من که این روزها نگاه ویژه‌ای به مسایل اجتماعی دارم، سرمایه‌گذاری‌ها باید به بهبود مسایل اجتماعی منجر شود. به‌نظر من حتی اگر بخشی از جمعیت یک کشور از توانمندی‌های لازم برای برقراری ارتباط سالم و پویا با دیگران و بازارهای جهشی برخوردار نبودند، باید بیشترین سرمایه‌گذاری در توسعه‌ی سیستم‌های ارتباطی باشد زیرا این مسأله زمینه‌ساز رشد اجتماعی است. در این بخش باید به آموزش کودکان توجه زیادی کرد و در صورتی که در کشوری به دلیل هزینه‌های کلان مدرسه برخی امکان ادامه تحصیل را پیدا نمی‌کنند باید سرمایه‌گذاری کلانی در این بخش انجام شود. اما اگر قیمت منابع طبیعی به یکباره رشد کرد؛ برای مثال قیمت نفت که از 50 دلار به 100 دلار رسید؛ در این شرایط باید سرمایه‌گذاری در سیستم‌های مالی انجام شود. این در شرایطی است که کشور نیازی به سرمایه‌گذاری در حوزه‌های داخلی نداشته باشد. با این پول کلان نباید در بخش‌هایی سرمایه‌گذاری کرد که در کوتاه‌مدت، بهره‌وری بالایی دارد. بدترین راه برای دور ریختن این منابع، این است که درآمدهای کلان نفتی، خرج سیر کردن شکم و یا امور جاری دولت‌ها شود. در این زمینه برخی کشورها به‌خوبی دریافته‌اند که درآمدهای نفتی را نباید خرج امور جاری کرد. به طور مثال تزریق این گونه در آمدها به بودجه می‌تواند عواقب وخیمی برای کشورها داشته باشد. در این گوشه از دنیا، خیلی از دولت‌ها دوست دارند برای مردم رفاه ایجاد کنند و در این زمینه درآمدهای ناشی از گران شدن منابع طبیعی را خرج امور جاری می‌کنند که این سیاست‌ها، عواقب ناگواری از جمله تشدید تورم و شکاف بیشتر فاصله‌های طبقاتی ایجاد می‌کند. به نظر من بهترین راه برای سرمایه‌گذاری در حوزه‌هایی خواهد بود که رشد زیرساخت‌های مالی در سال‌های آتی را به دنبال خواهد داشت. به هر حال مسأله‌ی با اهمیت این است که منابع کلان مالی از جمله درآمدهای ناگهانی ناشی از افزایش قیمت نفت، نباید در یک بخش یا حتی یک کشور سرمایه‌گذاری شود زیر این مسأله آسیب‌پذیری سرمایه‌گذاری را افزایش می‌دهد. به عبارت بهتر باید این دارایی‌ها در بخش‌هایی سرمایه گذاری شود که با رشد قابلیت‌های انسانی و زیر ساخت‌های صنعتی و اقتصادی، اقتصاد آن کشور را در مسیر توسعه و رشد قرار دهد تا بیشترین بهره‌وری را ایجاد کند..."

جوزف استیگلیتز

هفته‌ی قبل شنیدم که آقای نهاوندیان قرار است همایشی در مورد جهانی‌شدن برگزار کند که در آن از افراد برجسته‌ای از قبیل جوزف استیگلیتز، برنده‌ی جایزه‌ی نوبل اقتصاد سال 2001 و ماهاتیر محمد، نخست وزیر سابق مالزی دعوت به عمل آمده بود. آقای استیگلیتز که در سال 1997 به ریاست اقتصاددانان بانک جهانی منصوب شد از طریق ویدئوکنفرانس سخنرانی کوتاهی داشته که بخشی از آن جالب است (متن کامل سخنرانی را می‌توانید در شماره‌ی 23 دی 1386 ببینید):

"...مشكل دوم كه بسياري از كشورها با آن مواجه هستند در مورد فروش نفت و ساير مواد معدني است. متاسفانه نفت به عنوان يك منبع طبيعي نمي‌تواند باعث ايجاد شغل شود و بدين ترتيب رقابت در بازار صادرات و واردات براي كشور مشكل مي‌شود. به اين دليل است كه بسياري از كشورها با داشتن منابع طبيعي غني، كشورهاي ثروتمند با مردم فقير هستند. و براي مبارزه با اين مساله بايد به ميزان تبادلات توجه كرد و تبادلات خارجي در اين رابطه بسيار موثر خواهد بود و البته بايد اطمينان حاصل شود كه اين موارد باعث ايجاد شغل مي‌شوند..."

محمود احمدی‌نژاد

آقای احمدی‌نژاد در تبلیغات انتخاباتی خود پیوسته از این موضوع صحبت می‌کرد که "نفت را سر سفره ملت می‌آوریم".

مردم

شاید همین تبلیغات کلاسیک احمدی‌نژاد مانند رجایی‌پیشه‌گی یا حرف‌های شبیه حرف امام در مورد سر سفره آوردن و این حرفها یا به جای کت و شلوار، کاپشن پوشیدن و حامی مستضعف بودن‌ها دلیل مهمی برای رئیس‌جمهور شدن احمدی‌نژاد باشد.


 

حالا که بیشتر فکر می‌کنم می‌بینم خود من هم آن زمان فکر می‌کردم پول نفت باید به نوعی سر سفره‌ی مردم بیاید. ولی می‌بینم نظر اهل فن چیز دیگری است. نمی‌دونم ما کسی رو نداریم که به حرفش گوش کنیم یا این جبر تاریخه!

عیب از خودمان است!

۱۳۸۶ دی ۲۱, جمعه

جمعه 21 دی ماه 1386 ساعت 21:13

تو این شب برفی کاری نداری جز این که تو خیابون‌های اینترنت، از کنار شومینه، پرسه بزنی. یه سر به وبلاگ خودم – بازم کسی کامنت نذاشته – و یه سری هم به وبلاگ دوستم. یاد حرف‌های علی افتادم که نظرش رو راجع به پست‌های جدیدم (بعد از Restart) بهم گفت. می‌گفت دیگه با وبلاگت حال نمی‌کنم. قبلاً می‌خوندم و فکر می‌کردم، حالا فقط می‌خونم!

خب بابا چه کار کنم! هر چی دلم می‌خواد بگم تو وبلاگم می‌نویسم.

خب بابا چه کار کنم! دلم می‌خواد یه چیزهای مهمی رو ثبت کنم.

خب بابا چه کار کنم! دلم می‌خواد حرف مستند بزنم. دوست ندارم حرف خالی بزنم.

خب بابا چه کار کنم! الکی پلکی، سیاسی شدم (یکی نیست بگه آخه تو سیاست می‌دونی چیه!). دلم می‌سوزه به حال مردم و بچه‌هامون و آینده و گذشته‌ی اینجا. هر روز سؤال رفتن و موندن رو با خودم مزه مزه می‌کنم. هر روز از خودم می‌پرسم برم دنبال زندگی شخصی خودم یا برم دنبال اینکه یه چرخی رو بچرخونم (البته ممکنه الان بگی تو اگه آدم بودی چرخ خودتو می‌چرخوندی!).

وقتی حرف‌های علی رو می‌شنیدم با خودم فکر می‌کردم چقدر عوض شدم. ولی یه کم که بیشتر فکر می‌کنم می‌بینم عوض نشدم. همون گیج و منگ این دنیا هستم که بودم. همون برنامه‌نویسی که عاشق هُنره. همون کسی که مدیریت می‌خونه ولی نمی‌خواد مدیر بشه. همون آلیس هستم که تو سرزمین عجایب داره دنیا رو گز می‌کنه. همون کسی که خودش هم نمی‌دونه برا چی زندس. آخرش هم نفهمیدم برای چی به دنیا اومدم.

یادم رفت. اینو می‌خواستم بگم. بابا کامنت بذارین. بگین وبلاگت چرت شده.

حالا اینا رو ولش کن!

به خاطر یه ذره برف نصف ماه کل مملکت (یعنی همون تهران!) تعطیل شده. سازمان سنجش هم اعلام کرده "با توجه به شرايط سخت جوي و بدي آب و هوا در چند روز گذشته و احتمال ادامه آن در روزهاي آينده در سراسر كشور" آزمون سراسری کارشناسی ارشد به دلیل این که با امتحانات پایان ترم تداخل پیدا می‌کنه به اسفند ماه منتقل شده! خب می‌انداختین یه هفته جلوتر!


 

بسه دیگه!

جمعه 21 دی ماه 1386 ساعت 23:05

۱۳۸۶ دی ۱۵, شنبه

پیش‌بینی اکونومیست درباره اوضاع اقتصادی جهان در سال 2008

فکر می‌کنم اکونومیست هر سال توی یه ویژه‌نامه اوضاع جهان رو تحلیل می‌کنه و یه پیش‌بینی ارائه می‌ده. امسال که این ویژه‌نامه به اسم The World In 2008 چاپ شده مطالب خیلی جالبی برای ایرانی‌ها می‌شه توش پیدا کرد. جالبه بدونید که اکثر کشورهای پرشتاب اقتصاد جهان در سال 2008 متعلق به منطقه‌ی تعریف شده برای چشم‌انداز 20 ساله‌ی جهان هستند. توی این پیش‌بینی رشد اقتصادی آذربایجان رو می‌بینیم که با 17.4 درصد در مقام دوم و در مقابل ایران با رشد 4 درصدی قرار گرفته! جدول زیر 11 کشور اول جهان از نظر رشد اقتصادی رو نشون می‌ده که 6تا از اونا جزو کشورهایی هستند که توی سند چشم‌انداز رقیب ایران محسوب می‌شن!

رتبه

کشور

درصد رشد اقتصادی

1

آنگولا

21.1

2

آذربایجان

17.4

3

گینه

11.1

4

چین

10.1

5

قطر

9.5

6

قزاقستان

9.2

7

امارات

8.6

8

گرجستان

8.5

9

پاناما

8.5

10

ویتنام

8.1

11

ارمنستان

8.0


 

سال 2008 سال سختیه برای اونایی که می‌خوان ادعا کنن که ما از اهداف چشم‌انداز هم جلوتر هستیم؛ چون هم این جداول اینو نشون می‌ده و هم اکونومیست حرف‌های جالبی در مورد انتخابات دوره‌ی بعدی ریاست جمهوری ایران زده!

این هم چند سطر از جدول پیش‌بینی‌های اکونومیست در مورد همه‌ی کشورها:

کشور

رشد اقتصادی

تولید ناخالص داخلی

نرخ تورم

درصد

جمعیت

(میلیون نفر)

درآمد سرانه به دلار

قیمت جاری به میلیارد دلار

برابری خرید قدرت به میلیارد دلار

ایران

4

279

844

15.5

71.3

3,900

نروژ

2.6

426

278

2.2

4.7

90,180

چین

10.1

3,940

12,910

3

میلیارد1.33

2,960

هند

7.9

1,330

5,310

5.2

میلیارد 1.13

1,180

امریکا

1.2

14,400

14,400

2

304.8

47,330

عراق

3

63

91

39

29.4

2,150

زیمبابوه

-2

2

22

4200

13.2

133


 

*متن کامل‌تر این تحلیل در روزنامه‌ی دنیای اقتصاد سه‌شنبه 11 دی 1386 منتشر شده. برای دیدن صفحات این تحلیل اینجا و اینجا را ببینید.

۱۳۸۶ دی ۱۰, دوشنبه

هراس من

هراس من – باری – همه از مردن در سرزمینی است

که مزد گورکن

از بهای آزادی آدمی افزون باشد.

۱۳۸۶ دی ۹, یکشنبه

ایرانی مچاله

وقتی تو مترو میشینی، وقتی تو پراید میشینی، وقتی تو این وَن‌های جدید که عین تابوت می‌مونن میشینی یه چیزی هست که تو همشون اذیتت می‌کنه. اونم اینه که برای اینکه جا بشی باید یا باید زانوهات رو بچسبونی به گلوت، یا باید مورب بشینی یا باید قدّت کوتاه‌تر باشه. یه کم که بیشتر فکر می‌کنی می‌بینی این اتومبیل‌ها از جاهای خاصی از دنیا وارد شدن. بعد به خودت می‌گی "چرا؟". یه کم که بیشتر فکر می‌کنی می‌فهمی که بی‌دلیل نیست که ما سوار اتومبیل اندازه خودمون نمی‌شیم. چون کس دیگه‌ای نیست که بتونیم ازش بخریم. یا بهتر بگم، کس دیگه‌ای نیست که با اتومبیل خریدن ازشون بشه بهشون باج داد!

یه کم که بیشتر فکر می‌کنی دلت به حال پیری خودت می‌سوزه که به خاطر چیزی که خودت هم می‌دونی چند سال دیگه یه جور دیگه گریبانت رو می‌گیره باید اینجوری درب و داغون باشی.

۱۳۸۶ دی ۴, سه‌شنبه

احزاب ایرانی

دارم فکر می‌کنم چرا تو کشورهای اروپایی معیار پیشرفت سیاسی و اینکه یه حزب بتونه مثلاً رأی بیاره انتخاب مردمه ولی تو کشور ما شرط مجوز گرفتن یه به اصطلاح حزب اعتقاد به ولایت فقیه. در حالی که احزاب تو کشورهای دیگه باعث رونق سیاسی و پیشرفت کشور میشن ولی تو کشور ما رقابت به اصطلاح احزاب باعث هدر رفتن منابع مملکت میشه!

۱۳۸۶ دی ۳, دوشنبه

سند چشم‌انداز 20 ساله‌ی ایران

مقدمه

از سال 1378 در دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام برای هم جهت سازی سیاست های کلی ضرورت ترسیم و تبیین یک افق روشن در آینده ایران مشخص شد. و لذا تا مدت‌ها مطالعات و مباحث تحت عنوان «افق آینده ایران اسلامی» ادامه یافت. در سال 1380 مفهوم چشم‌انداز بجای افق آینده مورد تأکید قرار گرفت و در مطالعات خود متوجه شدیم که بحث چشم انداز یک مقوله پیشرفته علوم مدیریتی و ذیقیمتی را بدست آورده اند. آن تجارب را نیز مورد مطالعه قرار دادیم . در همین سال نتایج مطالعات را با مقام معظم رهبری طرح کردیم ایشان ضرورت این مسأله را بسیار مهم تشخیص دادند و به مجمع تشخیص مصلحت نظام ابلاغ کرد که سند ملی چشم انداز ایران را تهیه نمایند.

مجمع تشخیص مصلحت نظام کمیسیون خاصی را تحت همین عنوان تصویب کردند که کلیه مطالعات و تحقیقات دبیرخانه همراه با مطالعات و تحقیقات سازمان مدیریت و برنامه ریزی دولت را بررسی و متن اولیه سند چشم‌انداز را تهیه کردیم و به مجمع تشخیص مصلحت نظام فرستادیم.

نتایج کمیسیون چشم‌انداز در سال 1381 در مجمع تشخیص مصلحت نظام به بحث گذاشته شد و در سال 1382 پس از اصلاحاتی که مقام معظم رهبری در آن مصوبات انجام دادند به تصویب نهایی رسید و در تاریخ 23/8/82 به قوای سه گانه ابلاغ شد.

در تهیه و تدوین سند چشم‌انداز که پنج سال به طول کشید و از مطالعات و پیشنهادات گروههای تحقیقاتی از جمله سازمان مدیریت و برنامه ریزی و گروه مطالعات استراتژی توسعه صنعتی کشور استفاده شده است که از آنها تشکر می کنیم.

محسن رضایی

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام


 

چشم انداز جمهوری اسلامی ایران در 1404 هجری شمسی

با اتکال به قدرت لایزال الهی و در پرتو ایمان و عزم ملی و کوشش برنامه‌ریزی شده و مدبرانه جمعی و در مسیر تحقق آرمانها و اصول قانون اساسی، در چشم‌انداز بیست ساله:

جامعه‌ی ایرانی در افق این چشم‌انداز چنین ویژگی‌هایی خواهد داشت:

  • توسعه یافته، متناسب با مقتضیات فرهنگی، جغرافیایی و تاریخی خود، متکی بر اصول اخلاقی و ارزش‌های اسلامی، ملی و انقلابی، با تاکید بر: مردم سالاری دینی، عدالت اجتماعی، آزادیهای مشروع، حفظ کرامت و حقوق انسان‌ها و بهره‌مندی از امنیت اجتماعی و قضایی.
  • برخوردار از دانش پیشرفته، توانا در تولید علم و فناوری، متکی بر سهم برتر منابع انسانی و سرمایه اجتماعی در تولید ملی.
  • امن، مستقل و مقتدر با سامان دفاعی مبتنی بر بازدارندگی همه جانبه و پیوستگی مردم و حکومت.
  • برخوردار از سلامت، رفاه، امنیت غذایی، تامین اجتماعی، فرصت‌های برابر، توزیع مناسب درآمد، نهاد مستحکم خانواده، به دور از فقر، تبعیض و بهره‌مند از محیط زیست مطلوب.
  • فعال، مسئولیت‌پذیر، ایثارگر، مومن، رضایت‌مند، برخوردار از وجدان کاری، انضباط، روحیه‌ی تعاون و سازگاری اجتماعی، متعهد به انقلاب و نظامی اسلامی و شکوفایی ایران و مفتخر به ایرانی بودن.
  • دست یافته به جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه ی آسیای جنوب غربی (شامل آسیای میانه، قفقاز، خاورمیانه و کشورهای همسایه) با تاکید بر جنبش نرم افزاری و تولید علم، رشد پرشتاب و مستمر اقتصادی، ارتقاء نسبی سطح درآمد سرانه و رسیدن به اشتغال کامل.
  • الهام بخش، فعال و مؤثر در جهان اسلام با تحکیم الگوی مردم سالاری دینی، توسعه کارآمد، جامعه اخلاقی، نواندیشی و پویایی فکری و اجتماعی، تاثیرگذار بر همگرایی اسلامی و منطقه‌ای بر اساس تعالیم اسلامی و اندیشه های امام خمینی (ره).
  • دارای تعامل سازنده و مؤثر با جهان بر اساس اصول عزت، حکمت و مصلحت.

ملاحظه: در تهیه، تدوین و تصویب برنامه‌های توسعه و بودجه‌های سالیانه، این نکته مورد توجه قرار گیرد که شاخص‌های کمی کلان آنها از قبیل: نرخ سرمایه‌گذاری، درآمد سرانه، تولید ناخالص ملی، نرخ اشتغال و تورم، کاهش فاصله درآمد میان دهک‌های بالا و پایین جامعه، رشد فرهنگ و آموزش و پژوهش و تواناییهای دفاعی و امنیتی، باید متناسب با سیاست‌های توسعه و اهداف و الزامات چشم‌انداز، تنظیم و تعیین گردد و این سیاست‌ها و هدف‌ها به‌صورت کامل مراعات شود.

دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام (بهار 83)


 

چند نکته:

  1. آنچه من در مورد روش تدوین چشم‌انداز می‌دانم این است که همیشه چشم‌انداز یک سازمان با حضور و دخالت مستقیم و نظر مستقیم مدیران ارشد سازمان و حتی ذینفعان آن تدوین می‌شود. چگونه است که در تنظیم سند چشم‌انداز یک کشور که بر پایه‌ی جمهوری! و دموکراسی! بنا نهاده شده، از بالاترین عضو در هرم سازمانی یک جامعه‌ی دموکراسی که مردم باشند، هیچ‌گونه نقشی در تدوین این چشم‌انداز وجود نداشته. اصلاً اگر قرار باشد همه‌پرسی در یک کشور دموکراسی برگزار شود اول باید از مردم پرسیده شود انتظارشان از بیست سال آینده‌ی مملکتشان و خودشان چیست. می‌خواهم این اختلاف را گوشزد کنم که در یک جامعه‌ی دموکراسی رهبر، رئیس‌جمهور و هر مقام ارشد مدیریتی به‌عنوان خدمتکار مردم شناخته می‌شود نه تصمیم‌گیرنده برای سرنوشت مردم. مردم مانند سهامداران یک سازمان هستند که اگر کادر مدیریتی یک سازمان در رسیدن به اهداف سهامداران ناکارآمد تشخیص داده شود، آن کادر مدیریتی توسط مردم تعویض می‌شود.
  2. یک روز با یکی از دوستانم که در یک محل نیمه دولتی مشغول به فعالیت بود، داشتم در مورد سند چشم‌انداز ایران صحبت می‌کردم. او به من گفت کسی به سند چشم‌انداز اهمیتی نمی‌دهد و بر مبنای آن عمل نمی‌کند. البته منظورش این بود که این سند چشم‌انداز آنقدر احمقانه است که کسی به آن عمل نمی‌کند. البته من معتقدم آنقدرها هم احمقانه نیست. جای دیگری هم در یک جلسه با یکی از مسئولان در سازمانی وابسته به وزارت کشاورزی از او حرف‌هایی شنیدم که به نظر می‌رسید اصلاً به چشم‌انداز اعتقادی ندارد. جالب است که در ایران مدیران دو دسته‌اند: یا به چشم‌انداز و برنامه استراتژیک اعتقادی ندارد و نمی‌دانند چیست؛ یا تازه فهمیده‌اند چشم‌انداز چیست!
  3. تا آنجا که من می‌دانم چشم‌انداز یک گزاره‌ی بسیار کلی است که اگر درست تفسیر نشود می‌تواند مسیر برنامه‌ریزی را به بی‌راهه بکشد. البته – اصولاً و نه لزوماً عملاً – باید برنامه‌های پنج ساله که برای کشور نوشته می‌شود و بودجه‌هایی که سالانه برای کشور نوشته می‌شود بر مبنای همین چشم‌انداز باشد. ولی نمی‌دانم با وجود منحل شدن سازمان برنامه و بودجه و سوابقی که دولت نهم در بودجه نویسی و اجرای برنامه از خود نشان داده است چظور می‌توان از تدوین شدن این برنامه‌ها و یا سیاسی نشدن و حزبی نشدن این برنامه‌ها مطمئن بود. فقط امیدوارم یک نهاد نظارتی برای کنترل هم‌راستایی برنامه‌های اجرایی و تاکتیکی با برنامه‌ی استراتژیک کشور وجود داشته باشد.

۱۳۸۶ آذر ۲۴, شنبه

پای محصولات فکری پول پرداخت کنید!

امروز داشتم مصاحبه‌ی محسن نامجور رو توی شهروند می‌خوندم. آخرش یه چیز جالبی نوشته بود؛ گله کرده بود از لو روفتن اتودهاش و اینکه مردم بدون اینکه پول بدن همین‌طور بی‌رویه آلبوم‌های موسیقی رو برای خودشون و دوستانشون کپی می‌کنن. به خودم گفتم راست می‌گه بنده خدا. الان می‌رم هر چی mp3 ازش روی کامپیوترم دارم پاک می‌کنم. بعد یه کم که بیشتر فکر کردم دیدم باید کل فولدر mp3 رو پاک کنم. بعد فکر کردم پس اگه من موسیقی گوش نکنم که تو این دنیای شَپَل شُمپت باید برم بمیرم. خودمون هزارتا بدبختی داریم نمی‌دونیم شندرغاز درآمدمونو بزنیم به کجا. یه بار اومدیم آدم باشیم ویندوزی که استفاده می‌کنیم پولشو بدیم، دیدیم بدترین محصول قرن رو خریدیم. تازه توی سایتش برای register کردن ایران نداشت. توی این مملکت یه سینما می‌خوای بری باید 1500 تومن بدی بعد بفهمی فیلم خوبی دیدی یا نه. تازه این اون جاییه که ممکنه ناراحتت نکنه. من چیزهایی رو سراغ دارم که حتماً ناراحتت می‌کنه. آدم دقیق و اتو کشیده‌ای مثل من [بلا نسبت] چطور می‌تونه نور مهتابی رو که توی سینما ساویز موقع پخش فیلم از اتاق پخش کل سالن رو روشن کرده بود فراموش کنه؟ چطور می‌تونه بگه که اشکالی نداره اگه نذاشتین موسیقی تیتراژ آخر فیلم رو گوش کنیم و چراغا رو روشن کردین و انداختینمون بیرون؟ چطور می‌تونه تحمل کنه که با چه دهن سرویسی بری بلیط تئاتر بگیری بعد شب اجرا بگن جا نداریم برین رو تشک بشینین تئاتر نگاه کنین؟

نه من که نمی‌تونم تحمل کنم. نه می‌تونم این تحقیرها رو تحمل کنم و نه می‌تونم این درددل محسن نامجو رو نفهمم و بهش گوش نکنم. هر جوری فکر می‌کنم می‌بینم هیچ جای این دنیا رو تو این همه تاریخ زندگی بشر درست نکردیم.

همه‌ی این فکر و خیالا که آقا تو رو خدا آلبوم ما رو بخرید که ما بتونیم زندگیمونو بگذرونیم، همه‌ی اینا که میگن بابا ما 1500 تومن دادیم می‌خوایم بیایم سینما فیلم خوب ببینیم. می‌خوایم تفریح خوب بکنیم. همه‌اش فکر و خیاله. باید بلد باشی پول در بیاری تا مشکل‌ها حل شه. ما توی نقطه‌ی تعادل دومیم!

۱۳۸۶ آذر ۱۷, شنبه

شنبه 17 آذر 86، ساعت 20 دقیقه صبح

امشب کمی با دوستم توی کوچه های گوهردشت قدم زدیم. هوا کمی سرد بود. خبر به زندان افتادن یکی از دوستام رو شنیدم. همیشه فکر می‌کنم ممکنه یه روزی این مبارزه‌ها، این کشمکش بین عدالت و آزادی، ظالم و مظلوم، فقر و غنا یه روز تموم بشه. خیلی‌ها می‌گن این نتیجه‌ی ساختار جوامع بشریه و هیچ کاریش نمیشه کرد. منظورم این نیست که تغییر نمی‌کنه و بهتر یا بدتر نمیشه. منظورم اینه که به انتها نمی‌رسه.

خیلی وقتا با خودم فکر می‌کنم چطور یه آدم می‌تونه اینقدر به کاری که می‌کنه ایمان داشته باشه که درسته. همین سیاستمدارا. به خاطر این که فکر می‌کنن کاری که می‌کنن درسته چه جنایت‌هایی که مرتکب نمی‌شن. اصلاً در مقام تصمیم گیری برای سرنوشت آدم‌ها چطور یه آدم می‌تونه قرار بگیره؟

وقتی خوب دقت می‌کنی می‌بینی بیشترین کثافت‌کاری‌ها رو آدم‌ها انجام می‌دن نه حیوون‌ها. واقعاً انسان اگه اراده کنه از حیوون‌ترین حیوون هم می‌تونه حیوون‌تر بشه. رفتارهایی که آدم‌ها با آدم‌ها می‌کنن و خبرهاش رو ما این روزها زیاد می‌شنویم هیچ حیوونی با هم‌نوعش نمی‌کنه. همه‌ی اینا به خاطر اینه که یه آدم به خودش اجازه می‌ده خودش رو بالاتر از آدم‌های دیگه بدونه، به خودش اجازه می‌ده که بگه "من حق دارم".

"من حق دارم"؛ چه جمله‌ی احمقانه‌ای!

"من می‌دونم"؛ چه جمله‌ی احمقانه‌ای!

"من می‌فهمم"؛ چه جمله‌ی احمقانه‌ای!

"تو باید..."؛ چه جمله‌ی احمقانه‌ای!

"من انسانم"؛ چه جمله‌ی احمقانه‌ای!

۱۳۸۶ آبان ۲۷, یکشنبه

Restart

راستش خودمم نفهمیدم چرا دیگه اینجا چیزی نمی‌نویسم. امروز از بعضی نوشته‌هام که تو این وبلاگ نوشته شده خوشم نمیاد. ولی نمی‌تونم حرف نزنم. چه کار کنم دیگه!

می‌خوام چندتا آرزو کنم:

  • آرزو می‌کنم یه روزی یه الگوی کامل برای زندگی بشر پیدا بشه، هرچند معتقدم وجود چنین الگویی با ذات بشر متناقض است.
  • آرزو می‌کنم یه الگوی خوب برای زندگی آدما تو ایران پیدا بشه، هرچند معتقدم آدما الگوی زندگیشون رو بعد از این که توش زندگی کردن الگو می‌نامند.
  • آرزو می‌کنم پیوسته در طول تاریخ دغدغه‌های انسان‌ها، انسانی‌تر بشه، هرچند معتقدم افتادن این اتفاق مثل حرکت از تعادل پایدار به‌سوی تعادل ناپایدارتر است.

یه چیز دیگه هم می‌خواستم بگم: من همیشه عاشق آمارگیری بودم! این سایت Blogger یه چیزی شبیه vote گذاشته که می‌خوام ازش استفاده کنم. مملکت ما آدمای کاردرست زیادی داشته که مردن. اما امروز احساس می‌کنم آدم خفنی مثل دکتر حسابی مثلا یا حافظ مثلا تو ایران در قید حیات نداریم. اگه داشته باشیم که مایه‌ی خوشحالیه و اگر هم نباشه باید نزدیکش باشه. می‌خوام این آدما این‌طوری به ما شناسونده بشن که تا زنده هستن ازشون استفاده کنیم. بد نیست شما هم این کار رو بکنید. وبلاگ من خواننده‌ی زیادی نداره.

۱۳۸۶ مهر ۲۹, یکشنبه

"The secret of getting ahead is getting started. The secret of getting started is breaking your complex overwhelming tasks into small manageable tasks, and then starting on the first one."

-- Mark Twain

۱۳۸۶ مرداد ۱, دوشنبه

A great civilization is not conquered from without until it has destroyed itself from within.

W. Durant

۱۳۸۵ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

درباره ماه

ماه یه سیاره است که دور زمین میچرخه. تا حالا هم به کسی نگفته چرا دور زمین میچرخه. خیلیها سعی کردن بفهمن، خیلیها هم ادعا کردن که میدونن. اما فایده نداشت. هیچ انسانی قانع نشد.

ولی این وسط یه چیزایی معلومه. شاید همونا کافی باشه. میگن ماه هیچ وقت پشتش رو به آدما نمیکنه؛ همیشه وقتی به ماه نگاه میکنی نقش و نگار روش یه جوره. برعکس آدما. ماه هرجا باشه سطح آب به خاطرش میاد بالا. برای بعضیها تو شبهای مهتابی کلی خاطره و داستان تعریف میکنه. برای بعضیها هم خودش یه خاطره است. برای بعضیها تو شبهای مهتابی زمین رو روشن میکنه تا راهشون رو پیدا کنن. برای بعضیها هم مثل ستاره قطبی خودش میگه راه از کدوم طرفه. خیلیها رو میشناسم که وقتی ماه رو دیدن فهمیدن راه از کدوم طرفه. فیزیکدانها فکر میکنن بهتر از من میدونن که چه نیرویی ماه رو تو آسمون نگه داشته. و فکر میکنن خوب میدونن همون نیرویی که ماه رو تو آسمون نگه داشته، زمین رو تو آسمون نگه داشته و آدما رو روی زمین بند کرده. خوب حتماً این هم حکمتی داره. مثل بقیه چیزهای توی این سرزمین عجایب.

برگردیم سر ماه...

همین ماه بعضی وقتا غیبش میزنه. بعضی وقتا میره پشت ابرا قایم میشه. بعضی وقتا مثل یه خنجر میشه و بعضی وقتا هم مثل یه نصفه قرص استامینوفن میشه که کاملش هم سردردت رو نمیتونه خوب کنه. بعضی وقتا عصبانی میشه و جلوی خورشید رو میگیره. از بس که حسوده.

اما ماه میذاره مستقیم تو چشاش نگاه کنی ولی خورشید نمیذاره. به خاطر همین هم دوست دارم همیشه شب باشه تا بتونم بهش زل بزنم. زل بزنم و بهش بگم تو چقدر ماهی!

۱۳۸۵ اسفند ۶, یکشنبه

من زنده ام

سلام دوست من
این پست رو امشب فقط برای این توی وبلاگم گذاشتم که حرفی زده باشم که از تنهایی در بیام. شاید ریشه ی همه ی این رو کاغذ نوشتنا تنهایی آدما باشه. تنهایی که فقط و فقط خودمون باعث و بانیش هستیم. یه روزی روز آخرِت فرا می رسه و به خودت می گی اشتباه کردم حرفام رو به اونی که باید نزدم. اشتباه کردم اگر هم حرفی زدم پیچوندمش تو لحاف که فقط خودم بفهمم چی نوشتم. آخرش می فهمی که دنیا ارزشی نداره و اگر هم چیز ارزشمندی توش بوده یا ربطی به این حرفا نداره یا تو اصلا بهش فکر نمی کردی. به خاطر همین ها هم هست که به خودم می گم آلیس. که همیشه در عجبم که چرا تو این سرزمین عجایب آدما، حتی خودم پر از تناقضیم. تناقض درون و بیرون.

۱۳۸۵ دی ۲۶, سه‌شنبه

رقص شن ها در ظهر کویر

چند روزی است که هوا خیلی گرم شده. گاهی شب­ها از شدت گرما نمی­توانم بخوابم. به هر طرف گه نگاه می­کنم واحه­ای می­بینم که سرابی بیش نیست و می دانم که هنوز تا چاه راه زیادی مانده. انگار طوفانی در راه است. می ترسم تا آن موقع نتوانم برای طوفان آماده شوم. صحرانوردان مقصددار می­گویند ترس با مرگ مترادف است.
در این حال و هوا ماه هر شب از یک سمت آسمان طلوع می­کند. نمی­دانم چه شده!
گرما جوهر قلمم را خشک کرده. فقط می­خواستم بگم برام دعا کنید.

۱۳۸۵ دی ۲۲, جمعه

The Missing Piece


It was a missing piece.
And it was not happy.


And as it rolled
It sang this song-
“Oh I’m lookin’ for my missin’ piece
I’m lookin’ for my missin’ piece
Hi-dee-ho, here I go,
Lookin’ for my missin’ piece.”


Sometimes it backed in the sun


but then the cool rain would come down.


And sometimes it was frozen by the snow
but then the sun would come and warm it again.


And because it was missing a piece
it could not roll very fast
so it would stop
to talk to a worm


or smell a flower


and sometimes it would pass a beetle
and sometimes the beetle
would pass it


and this was the best time of all


And on it went,
over oceans
“Oh I’m lookin’ for my missin’ piece
over land and over seas
So grease my knees and fleece my bees
I’m lookin’ for my missin’ piece”


through swamps and jungles


up mountains


and down mountains


Until one day, lo and behold!
“I’ve found my missin’ piece,” it sang,
“I’v found my missin’ piece
so grease my knees and fleece my bees
I’ve found my…”


“Wait a minute,” said the piece.
“before you go greasing your knees
and fleecing your bees…


“I am not your missing piece.
I am nobody’s piece.
I am my own piece.
And even if I was
somebody’s missing piece
I don’t think I’d be yours!”


“Oh, ” it said sadly,
“I’m sorry to have bothered you.”
And on it rolled.


It found another piece
but this one was too small.


And this one was too big.


this one was a little to sharp


and this one was too square.


One time it seemed
to have found
the perfect piece
but it didn’t hold it tightly enough


and lost it.