۱۳۸۵ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

درباره ماه

ماه یه سیاره است که دور زمین میچرخه. تا حالا هم به کسی نگفته چرا دور زمین میچرخه. خیلیها سعی کردن بفهمن، خیلیها هم ادعا کردن که میدونن. اما فایده نداشت. هیچ انسانی قانع نشد.

ولی این وسط یه چیزایی معلومه. شاید همونا کافی باشه. میگن ماه هیچ وقت پشتش رو به آدما نمیکنه؛ همیشه وقتی به ماه نگاه میکنی نقش و نگار روش یه جوره. برعکس آدما. ماه هرجا باشه سطح آب به خاطرش میاد بالا. برای بعضیها تو شبهای مهتابی کلی خاطره و داستان تعریف میکنه. برای بعضیها هم خودش یه خاطره است. برای بعضیها تو شبهای مهتابی زمین رو روشن میکنه تا راهشون رو پیدا کنن. برای بعضیها هم مثل ستاره قطبی خودش میگه راه از کدوم طرفه. خیلیها رو میشناسم که وقتی ماه رو دیدن فهمیدن راه از کدوم طرفه. فیزیکدانها فکر میکنن بهتر از من میدونن که چه نیرویی ماه رو تو آسمون نگه داشته. و فکر میکنن خوب میدونن همون نیرویی که ماه رو تو آسمون نگه داشته، زمین رو تو آسمون نگه داشته و آدما رو روی زمین بند کرده. خوب حتماً این هم حکمتی داره. مثل بقیه چیزهای توی این سرزمین عجایب.

برگردیم سر ماه...

همین ماه بعضی وقتا غیبش میزنه. بعضی وقتا میره پشت ابرا قایم میشه. بعضی وقتا مثل یه خنجر میشه و بعضی وقتا هم مثل یه نصفه قرص استامینوفن میشه که کاملش هم سردردت رو نمیتونه خوب کنه. بعضی وقتا عصبانی میشه و جلوی خورشید رو میگیره. از بس که حسوده.

اما ماه میذاره مستقیم تو چشاش نگاه کنی ولی خورشید نمیذاره. به خاطر همین هم دوست دارم همیشه شب باشه تا بتونم بهش زل بزنم. زل بزنم و بهش بگم تو چقدر ماهی!