رقص شن ها در ظهر کویر
چند روزی است که هوا خیلی گرم شده. گاهی شبها از شدت گرما نمیتوانم بخوابم. به هر طرف گه نگاه میکنم واحهای میبینم که سرابی بیش نیست و می دانم که هنوز تا چاه راه زیادی مانده. انگار طوفانی در راه است. می ترسم تا آن موقع نتوانم برای طوفان آماده شوم. صحرانوردان مقصددار میگویند ترس با مرگ مترادف است.
در این حال و هوا ماه هر شب از یک سمت آسمان طلوع میکند. نمیدانم چه شده!
گرما جوهر قلمم را خشک کرده. فقط میخواستم بگم برام دعا کنید.
4 Comments:
JUST Thinking as winner...
طوفانها هميشه از چاهها بلند ميشوند.
طوفان همان چاه است يا شايد صداي افتادن يك سنگ در آن ما آنرا طوفان ميدانيم.
پس نترس! نترس! ميخوام آب بِخُورم!
طوفانها هميشه از چاهها بلند ميشوند.
طوفان همان چاه است يا شايد صداي افتادن يك سنگ در آن ما آنرا طوفان ميدانيم.
پس نترس! نترس! ميخوام آب بِخُورم!
esmaeel
ye rouz posteto dir didam, dirouz barat doaa kardam na baraye to baraye khoudam! talash kon be har ch ike bekhay miresi age khaste bashi.
Post a Comment