۱۳۸۶ دی ۲۸, جمعه

دم درِ غار

می‌ایستم، باید بروم

می‌روم، باید بمانم

سکوت می‌کنم، باید فریاد بزنم

سکوت را می‌شکنم، یک مشت پرت و پلا بودند آنها که گفتم

زمستان گرما می‌خواهم، تابستان سرما

بین تنهایی و ناتنهایی مانده‌ام

بین آرامش و تکاپو

دست و پایم به یک طرف، قلبم به یک طرف، سرم به یک طرف

احساس می‌کنم دارم شقه می‌شم

به هر چی زیر پایم بود شک کردم

بی‌وزنی چه احساس بدیه!

به عمق رفتم خفه شدم، به سطح آمدم

دیدم بهتره خفه شم

می‌خوام بدونم انسان به چی می‌گن، انسان باید به کجا بره

می‌خوام بدونم چقدر مریضم

بهتره خدایی وجود نداشته باشه تا اینکه آفرینش ما حاصل یه هوس باشه

از بس خودمو به در و دیوار این چهاردیواری کروی کوبیدم دیگه رمقی برام نمونده، دراز کشیدم رو زمین. چشمم به یکی از اون 6 تا دیوار خورد. بچه‌تر که بودم می‌تونستم یه جاهایی بایستم که دیوارها حداکثر فاصله رو از هم داشته باشن، که من چشمم بهشون نخوره.

این آقاهه چرا اینجوریه؟

کی از دست بیماری هلندی خلاص می‌شیم؟

چشم من با چشم مگس چه فرقی داره؟

چطور می‌شه بدون اینکه به یه اداره مراجعه کرد کارهای اداری رو انجام داد؟

آرامش چطوری بدست می‌آد؟

عرض خیابون‌ها رو چطوری می‌شه تغییر داد که کسی تصادف نکنه؟

کدومتون راست می‌گین؟

دلم برات تنگ شده. پس کی میای؟

چرا Integrate نمی‌شن؟

واقعاً قراره بیای؟

احمدی‌نژاد، آخه چرا انقدر این اقتصاد بیچاره رو دستمالی می‌کنی؟ دست نزن دیگه!

فرق اومانیسم و اگزیستانسیالیسم چیه؟

دکتر، میشه یه بار دیگه با هم برنامه‌نویسی کنیم؟ یعنی میشه؟

واقعاً تاریخ حقیقت داره؟

شبا کجا بخوابم؟

100 نسل بعد از ما چطوری فکر می‌کنن؟

اگه عشق یه هورمون باشه چی؟

گرمایش زمینو چه کارش کنیم؟

برم یا بمونم؟

مجرد بهتره یا متأهل؟

چطوری می‌شه دانش رو تو سازمان نگه داشت؟

زندگی بشر در طول تاریخ پیشرفت کرده یا پسرفت؟

بسه یا بازم بریزم؟

واقعاً دروغ گفتن کار خیلی بدیه؟

کدوم ...

چرا ...

کی ...


 


 

بفرمایید

یاالله!

1 Comment:

ناشناس said...

درود
من شرمنده ام
من غلط کردم
من گه خوردم
بابا اصلاً به من و تو چه که کی چیو کی و کجا چیکار کرده؟
چرا به اون داشتان آدم و حوای اصلی که گفتم فکر نمیکنی؟
چرا؟
راستی چرا من هم دارم سؤال میپرسم؟
چرا چرا؟
چرا چی؟
چی چرا؟
گوزید پیچید یا ... بالاخره؟
اصلاً حالا که اینطور شد
من و تو
باید یه روز ناهار بریم بیرون نه شام
یه جای جدید پیدا میکنم که هم غذاشو بشه تحمل کرد هم به ما گیر ندن
بیا با هم بریم سفر
دشت نه ها
حال و حوصله آهو و کبک ندارم
راستی
این حرفا رو ولش کن
خودت چطوری؟