۱۳۸۵ فروردین ۳, پنجشنبه

حقیقت خلقت

کسی چه میدونه حقیقت خلقت این جهان چیه
می ترسم راهم منو از حقیقت خلقت دور کنه
می گن زنها به حقیقت خلقت نزدیک ترن
ما که نفهمیدیم این زنها کی هستن
بعضیاشون عقلشون اندازه مردمک چشمشونه
بعضیاشون هم اصلا برای آدم حرف نمی زنن
!!!تو بگو کی به حقیقت خلقت نزدیک تره

۱۳۸۵ فروردین ۲, چهارشنبه

Shaize

این هم شد وبلاگ؟
نمیشه توش لینک گذاشت

امسال

چی بگم
آیا امسال می فهمیم که برای چی اومدیم اینجا؟
آیا امسال گمشده مون رو پیدا می کنیم؟
آیا امسال تفاوت فصل ها رو درک می کنیم؟
آیا امسال زایش و رشد و مرگ رو می بینیم؟
آیا امسال چربی بال قو ها رو لمس می کنیم؟
آیا امسال از این که زنده ایم به خودمون افتخار می کنیم؟
آیا امسال انتظاری رو که زمین ازمون داره براورده می کنیم؟
آیا امسال می فهمیم که منتظر چی هستیم؟
خدا کند
آمین

۱۳۸۴ اسفند ۱۸, پنجشنبه

در عجبم

من در عجبم
در عجبم از این آدم ها. از این آدم ها که برای خندیدن می گریند. که برای صلح می جنگند. که برای عشق نفرین می کنند که برای زندگی می کشند. که برای آسایش به زحمت می افتند. که برای یافتن مخفی می شوند. که برای دموکراسی زندان می سازند. که برای خوابیدن بیدار می مانند. که برای دوست شدن دشمنی می کنند. که خود را می کشند تا نمیرند. که در تنهایی یکدیگر را تنها می گذارند

در عجبم از این دنیا. از این دنیا که پروانه ای درش طوفان می کند. که عنکبوتی تارش جلیقه ی زدگلوله را می سازد. که آب
در آن سنگ را سوراخ می کند. که کلاغی در آن انسانی را به شاگردی می گیرد. که در آن مورچه ای فیل می خورد. در عجبم از این دنیا که اساسی ترین قوانینش ناشناخته ترین قوانینش است

چگونه می توان مخلوقاتش را درک کرد؟
چگونه می توان خودش را درک کرد؟

۱۳۸۴ اسفند ۱۴, یکشنبه

اگه زنده نبودی چی میشد؟

اگه زنده نبودی چی میشد؟
"هر دانه ی شن لحظه ای از آفرینش است و جهان میلیون ها میلیون سال را صرف آفریدن آن کرده است."
وقتی یه دونه شن اینقدر وقت صرف آفریدنش شده چطور ممکنه که پیچیده ترین موجود روی زمین کمتر وقت صرف آفریدنش شده باشه. تازه به نظر من انسان ها هنوز به اونجایی که آفریننده شون انتظارش رو میکشه نرسیدن. پس حتما من به یه دلیلی روی این کره ول می گردم! پس دوباره فکر کن که اگه زنده نبودی چی می شد؟ اگه زنده نبودی چی از جهان کم می شد؟ اگه تو نبودی جهان می تونست به زندگی خودش ادامه بده؟
"!!!من برای تو خیلی ارزش قائلم، قدر خودتو بدون"

و من منتظرم
منتظرم تا تاجگذاری ام را برایم جشن بگیری
منتظرم تا آرامم کنی، تا از تکاپو بیندازی ام
منتظرم تا تکه آینه ای که یافته ام به تو بدهم
تا مرهمی باشد بر آینه ی شکسته ی زمین
تا چمدانم را نبندم
تا دوباره از کلوچه های گرم مادربزرگم در شیر و عسل بزنم و بخورم