۱۳۸۶ بهمن ۲۶, جمعه

در ستایش امشب

فکر می‌کنم امشب Valentine بود. به خاطر این که خیابونا خیلی شلوغ بودن. چند نفری هم بهم تبریک گفتن. Valentine شب مهمیه. گرچه کمی جلف شده. مردم فکر می‌کنن مثل یه رسمِ که باید ادا بشه. وگرنه شگون نداره. البته معلومه که شگون نداره چون بلافاصله مادمازل دوست دختر یا موسیو دوست پسر از این که براش هدیه Valentine نخریدی ناراحت می‌شن و دیگه خر بیار و باقالی بار کن. بعضی‌ها هم فکر می‌کنن به خاطر این که یه نفر رو دوست دارن باید جایزه بگیرن.

بگذریم... نمی‌خوام ادای روشنفکرهای عقده‌ای رو در بیارم و بگم این مسخره بازی‌ها چیه. اتفاقاً می‌خوام در ستایش Valentine حرف بزنم، البته از نگاه خودم:

مردم دنیا تصمیم گرفتن سالی یه بار تو یه شب سرد – البته اینجای کره‌ی زمین Valentine تو یه شب سرد اتفاق می‌افته. ولی فکر می‌کنم از نظر تاریخی این شب واقعاً یه شب سرده – همه‌ی حسابگری‌ها و خودخواهی‌هاشونو کنار بذارن و به خودشون جرأت بدن یه حرف‌هایی رو بزنن: خیلی دوست دارم ولی هیچ وقت نتونستم بهت بگم. همیشه فکر می‌کنم اگه تو نباشی چطوری به زندگی ادامه بدم. تو دلیل زندگی من هستی. به خاطر تو زنده‌ام...

اما چیزی که مهمه اینه که:

اول، عشق است انسانی که جرأت کنه عاشق بشه.

دوم، عشق است انسانی که جرأت کنه عشقش رو سالی یک بار ابراز کنه.

سوم، عشق است انسانی که جرأت کنه عشقش رو همیشه ابراز کنه.

چهارم، عشق است انسانی که جرأت کنه حرفش را بزنه.

پنجم، عشق است انسانی که جرأت کنه به حرفش عمل کنه.

ششم، عشق است انسانی که جرأت کنه حرفش آزادی باشه.

هفتم (فعلاً آخر)، عشق است انسانی که جرأت کنه عشقش و حرفش و عملش آزادی باشه.

...

اصلاً می‌خواستم امشب یه حرف دیگه بزنم! اتفاقاً امشب جرأت کردم بگمشون.

چند روز پیش تو تاکسی یه دختر و یه پسر کُرد کنارم نشسته بودن. فکر کنم نامزد بودن. یا شایدم عقد کرده بودن. داشتن کردی با هم حرف می‌زدن. نمی‌دونم دختره چی گفت که پسره بدون این که حرفی بزنه دختره رو بوسید. البته من فقط صدای بوسه رو شنیدم. ولی اون صدا خیلی حرف‌ها داشت: "اگه من اینجا تو رو ببوسم مردم هزارتا حرف پشت سرمون می‌زنن. شایدم به جرم بوسیدن دستگیرمون کنن. به جرم عاشق بودن! اما بذار هرچی می‌خواد بشه. دوست دارم...". احساس کردم دوتا جوون کرد رو دوست دارم. آدمایی که تو اوج شلوغی شهر تونستن با هم تنها باشن. یاد شما دو نفر افتادم. احساس کردم خیلی وقته که بهتون وابسته شدم.

عشق در یک لحظه همه‌ی اون چیزی که فکر می‌کنم انسان دنبالش می‌گرده، به آدم می‌ده. (باز یاد یه حرف دیگه از جورج افتادم.)


 

جمعه 26 بهمن 1386 ساعت 1:47

...برای فاطمه و حسین...

2 Comments:

Unknown said...

to kheily mehrabooni
ina hamsh be hamin dalile!
duset darim

Unknown said...

to kheily mehrabooni
ina hamsh be hamin dalile!
duset darim