تضمین
"
این حق من است که راضی باشم؛ اما باز - مثل سیاسیهای سادهی جوان پرشور – فکر فروشندگان واماندهی مواد مخدر در سراسر وطن؛ فکر رشوهخوارانی که زندگی ما مردم را بر لب پرتگاه آوردهاند و هنوز شهوت کورشان برای باجخواهی، دمی فرو نمینشیند؛ فکر آنها که هنوز شلاق صاحبخانهها بر تن نازک زندگیشان به خشونتی خونین خط میاندازد؛ فکر بیمارانی که طبیبان، هرگز دردهایشان را حس نمیکنند بل خاطرهی طربخانههایی را در خویش زنده نگه میدارند که باز باید حق ملاقات با بیمارانشان را، تابستانها، در آنها خرج کنند؛ و فکر شبه روشنفکرانی که محور جمیع اندیشههایشان پوزخند زدن به میهنپرستان و مومنان است و نان از راه خیانت خوردن و شهوت سفر به غرب و به اسم حضور در سنگری سیاسی، بر سر سفرهی اجانب نشستن و زحمتکشان را مستمسک عیاشیهای خود کردن؛ و فکر کارمندان پیری که میشناسیمشان که هرچه میکنند نمیتوانند حقوقشان را، بالمناصفه، بین طلبکارانشان تقسیم کنند و پیوسته به گریه میافتند، فرصت نمیدهد که زیستنی بیاضطراب را تجربه کنم؛ و مجموع همین دلشورهها هم نمیگذارد که زندگیام را آنطور بالمناصفه تقسیم کنم که سهمی کوچک از آن به من، همسرم و فرزندانم برسد و سهمی بزرگ به دیگران...تناقض...تناقضی شاید گریزناپذیر.
"
این حق من است که راضی باشم؛ اما باز - مثل سیاسیهای سادهی جوان پرشور – فکر فروشندگان واماندهی مواد مخدر در سراسر وطن؛ فکر رشوهخوارانی که زندگی ما مردم را بر لب پرتگاه آوردهاند و هنوز شهوت کورشان برای باجخواهی، دمی فرو نمینشیند؛ فکر آنها که هنوز شلاق صاحبخانهها بر تن نازک زندگیشان به خشونتی خونین خط میاندازد؛ فکر بیمارانی که طبیبان، هرگز دردهایشان را حس نمیکنند بل خاطرهی طربخانههایی را در خویش زنده نگه میدارند که باز باید حق ملاقات با بیمارانشان را، تابستانها، در آنها خرج کنند؛ و فکر شبه روشنفکرانی که محور جمیع اندیشههایشان پوزخند زدن به میهنپرستان و مومنان است و نان از راه خیانت خوردن و شهوت سفر به غرب و به اسم حضور در سنگری سیاسی، بر سر سفرهی اجانب نشستن و زحمتکشان را مستمسک عیاشیهای خود کردن؛ و فکر کارمندان پیری که میشناسیمشان که هرچه میکنند نمیتوانند حقوقشان را، بالمناصفه، بین طلبکارانشان تقسیم کنند و پیوسته به گریه میافتند، فرصت نمیدهد که زیستنی بیاضطراب را تجربه کنم؛ و مجموع همین دلشورهها هم نمیگذارد که زندگیام را آنطور بالمناصفه تقسیم کنم که سهمی کوچک از آن به من، همسرم و فرزندانم برسد و سهمی بزرگ به دیگران...تناقض...تناقضی شاید گریزناپذیر.
"