۱۳۸۵ اردیبهشت ۱, جمعه

این متن ماله دیروزه، اینترنتم تموم شده بود امروز گذاشتم برات
‏شنبه‏، 2006‏/04‏/29
خیلی وقته که توی این فایل چیزی ننوشته بودم. بازم دارم axiom of choice گوش می دم. فردا امتحان جبر خطی دارم. چرا این فکر از مغزم بیرون نمیره؟ که به کی میشه اعتماد کرد؟ کسی تو این دنیا هست که لازم نباشه فکر کنی چطوری باهاش رفتار کنی؟
مرد را دردی اگر باشد خوشست درد بی دردی علاجش آتش است
یه دفه یاد این شعر افتادم. البته می دونم چرا یادش افتادم، ولی نمی گم.
زندگی همش انتخابه، همش سر دوراهی قرار گرفتن و تصمیم گرفتنه. ما تو این دنیا دنبال چی هستیم؟
این دفعه دیر وقت نیست. تازه 12:24 است. اوایل اردیبهشته. این متن منو دلتنگ یه بنده خدایی می کنه. می خوام برات آرزو کنم. آرزو کنم که هیچ وقت نتونی جلوی لبخندت رو بگیری. که هیچ وقت نتونی جلوی عشق ورزیدنت رو بگیری. هیچ وقت نتونی حرفت رو نزنی. آرزو می کنم که به مرگ مغزی بمیرم.
این هفته تجربه ی مهمی داشتم. اگه چشم نداشتی چی می شد؟ هیچی فقط خیلی چیزا که آرزو می کنی نبینی رو نمی دیدی. اون وقت می تونستی تو تاریکی کتاب بخونی. اون وقت از تاریکی نمی ترسیدی. اون وقت بوی بهار رو می تونستی استشمام کنی. اون وقت می تونستی یه دوست دختر زشت داشته باشی و دوسش داشته باشی. اون وقت هیچ وقت این سوال فکرت رو مشغول نمی کرد که "آیا چیزی که دارم می بینم واقعا همون چیزیه که هست؟"
اما من که می بینم! من چه کار کنم؟ من می تونم لبخندها رو ببینم. لبخند هایی که به من می گن باید به کی و چطور خدمت کنم. لبخند هایی که به من می گن کارهایی که می کنم چقدر ارزش دارن.
خدایا تو چی هستی؟ چی هستی که می تونی تناقض ها رو اینقدر قشنگ کنار هم جمع کنی. چطور ممکنه یه نابینا روی چشای یه بینا تسلط داشته باشده و یه بینا روی چشای خودش تسلط نداشته باشه و جلوی اشکی که توشون جمع می شه رو نتونه بگیره؟
چطور می شه که یه آدم که تا حالا ندیدیش و اونم تو رو ندیده و نمی تونه ببینه به مهم ترین سوال زندگیت جواب به این خوبی بده؟ بدون اینکه یه کلمه باهات حرف بزنه.
همیشه مهمترین چیزایی که یاد گرفتم از کسایی بوده که باهاشون حرف نزدم.
خدایا،
به اونایی که دارن خدمت می کنن و خودشون متوجه نیستن ارزش کارشون رو نشون بده.
اونایی که دوست دارن خدمت کنن رو با مرگ مغزی از این دنیا ببر.
به اونایی که منتظرن صبر یاد بده.
اونایی که زندگیشون به یه اتفاق احتیاج داره تا حرکت کنن رو در معرض اتفاق قرار بده.
به اونایی که فکر کردن بلدن یاد بده حرف بزنن یا به اونایی که حرف زدن بلدن یاد بده فکر کنن.
کمکون کن تا هر روز برامون یه عید باشه.

خدایا،
ممنون از اینکه منو با حقایق روبرو می کنی.
ممنون از اینکه آدمای بزرگی رو در کنارم قرار دادی.
ممنون از اینکه هستی!

0 Comments: